یه ماهی بود یه دریا
یه آسمون زیبا
یه قایق شکسته
یه ماهیگیر تنها…
یه ماهیگیر که دریا
دنیای باورش بود
خیال صید ماهی
امید آخرش بود
یه ماهی که حواسش
به آینههای نور بود
فکر شب عروسی
تو حجلهی بلور بود
ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش
میشه عروس ماهیا
شاهماهی میشه همسرش!
ماهی نمیشد باورش
تور که بیفته رو سرش
نگاه گرم ماهیگیر
میشه نگاه آخرش…
ماهی لبش میخندید
به قحطی صداقت
به دشنهای که خورده
تو سفرهی رفاقت
ماهی نفهمید چه کسی
سینهی خستهشو درید
کدوم لب گرسنهای
شوری بختشو چشید
ماهی هرگز نفهمید
که تور و بند و صیاد
نمیشه عشق شیرین
برای قلب فرهاد
6 دیدگاه دربارهٔ «شعر ماهی از همایون هشیارنژاد»
خیلی خیلی عالیه – من هر وبلاگی را نمی پسندم دستت درد نکنه
منم همون ماهی ولی من ارزوم دیدن روی ماهی گیره.دستت درد نکنه.عالی بود
سلام و خسته نباشی علی آقا.عالی مثل همیشه
لطفا باز هم شعر قشنگ بذارید. من دیوانه وار عاشق شعرم.
شعری از خانم نظر آهاری
عشق شیر شد، آهوی دل مرا که دید آهو از میان سینه ام رمید. هی دوید و هی دوید و هی دوید. . . شیر آخرش ولی به او رسید آهوی دل مرا درییییید…
بسیار زیباست سمیه خانم
vaghan fogholade bud mersi
بچه ها سلام.لطفا شعر زیبای پلنگ و ماه رو هم بذارید