دسته‌ها
ادبيّات و هنر

حاصل عقل – فاضل نظری

به نسیمی همه‌ی راه به‌هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به‌هم می‌ریزد
سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم
با همین سنگ‌زدن، ماه به‌هم می‌ریزد
عشق بر شانه‌ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به‌هم می‌ریزد
آن‌چه را عقل به یک عمر به‌دست آورده است
عشق یک لحظه‌ی کوتاه به به‌هم می‌ریزد
آه! یک‌روز همین «آه» تو را می‌گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به‌هم می‌ریزد

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

شعر ماهی از همایون هشیارنژاد

یه ماهی بود یه دریا
یه آسمون زیبا
یه قایق شکسته
یه ماهی‌گیر تنها…

یه ماهی‌گیر که دریا
دنیای باورش بود
خیال صید ماهی
امید آخرش بود

یه ماهی که حواسش
به آینه‌های نور بود
فکر شب عروسی
تو حجله‌ی بلور بود

ماهی شده بود باورش
تور اگه بندازن سرش
می‌شه عروس ماهیا
شاه‌ماهی می‌شه هم‌سرش!

ماهی نمی‌شد باورش
تور که بیفته رو سرش
نگاه گرم ماهی‌گیر
می‌شه نگاه آخرش…

ماهی لبش می‌خندید
به قحطی صداقت
به دشنه‌ای که خورده
تو سفره‌ی رفاقت

ماهی نفهمید چه کسی
سینه‌ی خسته‌شو درید
کدوم لب گرسنه‌ای
شوری بخت‌شو چشید

ماهی هرگز نفهمید
که تور و بند و صیاد
نمی‌شه عشق شیرین
برای قلب فرهاد