دسته‌ها
ادبيّات و هنر

شهر خالی

‎شهر خالی، جادّه خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده دسته دسته، آشنایان، عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار می‌ترسد
غنچه‌های تشنه از گلزار می‌ترسد
عاشق از آوازه‌ی دیدار می‌ترسد
پنجه‌ی خنیاگران از تار می‌ترسد
شه‌سوار از جاده‌ی هموار می‌ترسد
این طبیب از دیدن بیمار می‌ترسد

‎ساز ها بشکست و درد شاعران از حد گذشت
سالهای انتظاری بر من و تو بد گذشت
آشنا نا آشنا شد، تا بلی گفتم بلا شد

‎گریه کردم، ناله کردم، حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ کلبه‌ی ویرانه را بر سر زدم
آب از آبی نجنبید، خفته در خوابی نجنبید

‎چشمه‌ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
آسمان افسانه‌ی ما را به دست کم گرفت
جام ها جوشی ندارد، عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله‌هایم هیچ‌کس گوشی ندارد

‎بازآ تا کاروان رفته باز آید
بازآ تا دلبران ناز ناز آید
بازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آید
کاکل افشان آن نگار دلنواز آید
بازآ تا بر در حافظ سر اندازیم
گل بیفشانیم و می در ساغر اندازیم

این اجرای اصل ترانه توسّط «امیر جان صبوری»:

و این هم اجرای زنده‌ی این ترانه‌ی زیبا توسّط «نیگورا (نگاره)»:

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

بی‌حرمتی به ساحت خوبان – محمّد سلمانی

بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می‌خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته، به دیدار باغ ما
وقتی بیا که حوصله‌ی غنچه تنگ نیست
در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست
دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قله‌ی تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست

این هم اجرای بخشی از این چکامه‌ی زیبا توسّط گروه مستان و همای:

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

شاهکار دیگری از محمّد سلمانی

عشق، پرواز بلندی‌ست، مرا پر بدهید
به من اندیشه‌ی از مرز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
تا درختان جوان راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به‌من از فصل صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید
آتش از سینه‌ی آن سرو جوان بردارید
شعله‌اش را به درختان تناور بدهید
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
عشق اگر خواست، نصیحت به شما گوش کنید
تن برازنده‌ی او نیست، به او سر بدهید
دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه‌ی دیگر بدهید

دسته‌ها
گوناگون

سخنانی از بزرگان درباره‌ی دین و مذهب

– شاید هدف از زندگی ما در این دنیا این نباشد که خدا را بپرستیم، بلکه این باشد که او را خلق کنیم.
“آرتور سی کلارک”

– اگر خدا وجود می‌داشت، من فکر می‌کنم که بعید است او آنقدر بیهوده و لوس باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود.
“برتراند راسل”

– یک فیلسوف تابه‌حال هرگز یک روحانی را نکشته است، در حالی‌که روحانیون فلاسفه‌ی زیادی را کشته‌اند.
“دنیس دیروت”

– وقتی که مردم بیشتر آگاه می‌شوند، کمتر به روحانی و بیشتر به معلّم توجه می‌کنند.
“رابرت گرین اینگر سول”

– ادیان همه مانند یکدیگرند، مبتنی بر افسانه‌ها و اسطوره‌ها هستند.
“توماس جفرسون”

– دین بهترین وسیله برای ساکت نگه داشتن عوام است.
“ناپلئون بناپارت”

– وقتی مروّجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما زمین‌هایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست، کتاب‌های مقدس داشتیم و آنها صاحب زمین‌های ما بودند.
“جومو کیانتا”

– مذهب تنها برای بردگی انسان‌ها خلق شده است.
“ناپلئون بناپارت”

– روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبیعى دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى‌گذرد.
“سوزان ارتس”

– کشیش‌ها مى‌گویند که آنها به مردم بخشیدن و خیریه را مى‌آموزند، این طبیعى است. چون آنها از پول صدقه‌ی مردم زندگى مى‌کنند. همه‌ی گداها مى‌آموزند که مردم باید به آنها پول بدهند.
“رابرت گرین اینگر سول”

– قسمت‌هایى از انجیل را که من نمى‌فهمم ناراحتم نمى‌کنند، قسمت‌هایى از آن را که مى‌فهمم عذابم می‌دهد.
“مارک تواین”

– به من بگو قبل از تولد کجا بوده‌ای تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.
“فردریش نیچه”

– مذهب مردم را متقاعد کرده که: مرد نامرئی‌ای در آسمان‌ها زندگی می‌کند که تمام رفتارهای تو را زیر نظر دارد، لحظه به لحظه‌ی آن را. و این مرد نامرئی فهرستی دارد از تمام کارهایی که تو نباید آن‌ها را انجام دهی و اگر یکی از این کارها را انجام دهی، او تو را به جایی می‌فرستد که پر از آتش و دود و سوختن و شکنجه شدن و ناراحتی‌ست و باید تا ابد در آنجا زندگی کنی، رنج بکشی، بسوزی و فریاد و ناله کنی… ولی او تو را دوست دارد!
“جورج کارلین”

– ایمان یعنی این که نخواهی بدانی واقعیّت چیست.
“فردریش نیچه”

– یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های بشریت این است که اخلاقیّات بوسیله‌ی دین دزدیده شده است.
“آرتور سی کلارک”

– مذهب، آهِ خلق ستمدیده است، قلب دنیای بی قلب و روح شرایط بی روح. مذهب افیون توده هاست.
“کارل مارکس”

– آنجا که علم پایان می‌یابد، مذهب آغاز می‌گردد.
“بنجامین دیزرائیلی”

– دین افساری است که به گردنتان می‌اندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمی‌شوند. باشد که رستگار شوید.
“کائوچیو”

– اولین روحانی یک شیّاد بود که به یک ابله رسید.
“ولتر”

– دین مثل قرص است، باید نجویده فرو داد.
“؟”

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

«تنفّس آزاد» – با صدای «پویا بیاتی» و همراهی «سجّاد قاسمی»

کار قشنگیه

دسته‌ها
اينترنت وردپرس

ایراد امنیتی نگارش ۲.۸.۳ وردپرس

با وجود این ایراد امنیتی این امکان وجود دارد که پسورد یک کاربر (حتا راهبر (admin))  را تغییر داد. خوشبختانه این مشکل آنچنان خطرناک نیست، چون شخص مهاجم نمی‌‌تواند رمز عبور را با یک مقدار دلخواه عوض کند و برای این کار باید به میل شما دسترسی‌ داشته باشد. او فقط می‌‌تواند تابع برگرداندن پسورد را اجرا کند بدون آنکه شما از آن باخبر باشید.

برای در امان ماندن از این خطا کافیست در پروندهٔ wp-admin.php  در سطر ۱۹۰ به جای:

if ( empty( $key ) )

سطر زیر را وارد کنیم:

if ( empty( $key ) || is_array( $key ) )

چون ممکن است که از این مطلب استفادهٔ شیطانی شود، بیشتر از این توضیح نمیدهم و از چگونگی‌ استفاده از این کاستی چیزی نمی‌‌نویسم.

در آینده بیشتر در باره وردپرس و امنیت آن خواهم نوشت.

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

فالی که می‌بینم

هر چه بیشتر از «محمّد سلمانی» می‌خوانم، بیشتر شیفته‌ی کلامش می‌شوم. این هم یک غزل ناب دیگر از این شاعر:

ببین در سطر سطرِ صفحه‌ی فالی که می‌بینم
تو هم پایانِ تلخی داری ای آغاز شیرینم
ببین در فالِ «حافظ» خواجه با اندوه می‌گوید:
که من‌هم انتهایِ راه را تاریک می‌بینم
تو حالا هرچه می‌خواهی بگو حتی خُرافاتی
برای من که تآثیری ندارد، هرچه‌ام این‌ام
چنان دشوار می‌دانم شبِ کوچِ نگاهت را
که از آغاز، پایانِ تُرا در حالِ تمرینم
نه! تو آئینه‌ای در دستِ مردانِ توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم
در آن سو، سودِ سرشار و در این سو «حافظ» و «سعدی»
تو و سودایِ شیرین‌ات، من و یارانِ دیرین‌ام
برو بگذار شاعر را به حال خویشتن ماند
چه فرقی می‌کند بعد از تو شادم یا که غمگینم
پس از تو حرف‌هایت را به‌گوشِ سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبرچینم

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

«ای جان» از «بهنام صفوی»

فقط می‌تونم بگم کار قشنگیه…

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

یه نماهنگ قشنگ

یه کار قشنگ دیگه از «شاهین نجفی»

(البتّه فکر نکنم خودش این کار را به این مناسبت خونده باشه ولی یه جورایی بی‌ارتباط هم نیست)

https://www.youtube.com/watch?v=VyzYWdvY4x8

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

اعتراض – محمّد سلمانی

زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم
تا نیفتد از قلم، هیچ‌یک در این میان
روی ساقه‌هایشان، ضربدر گذاشتیم
از برای احتیاط، احتیاطِ بیشتر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم
جابه‌جا گماردیم، چشم‌های تیز را
تا تلاش سرو را بی‌ثمر گذاشتیم
کارِمان تمام شد، باغ قتل‌عام شد
صاحبانِ باغ را، پشتِ در گذاشتیم
سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را، شعله‌ور گذاشتیم
روزِ اوّلِ بهار، سفره‌یی گشوده شد
جایِ هفت‌سین‌مان، هفت سر گذاشتیم
در بیان شاعری، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا نگفت، ما مگر گذاشتیم؟
این سؤال دختر کوچکم «بنفشه» بود
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم؟