گاهی آدم خسته میشود از اینهمه سکوت، از این دردهای بیدرمانی که گفتن و نگفتناش یکی میشود در نهایت کار فقط فکر را میپوساند و آدمیزاد را ذره ذره میخورد.
نازنینم گاهی فکر میکنم کاش برای هر چرایی، جوابی وجود داشت؛ کاش واقعا در این مثلا زندگی هر بخشی مسئولی داشت، تلفنی داشت و جواب میدادند به این پرسشهای بیجواب. گاهی واقعا خسته میشوی وقتی به محال آزادی، حتا فکر میکنی. چفدر دلم پر است از غصهی نافهمی. کاش این بارانی که از پنجره در حال چکیدن است این سوی پنجرهها را هم میشست.
دستهها