آنقدر از مقابل چشم تو رد شدم
تا عاقبت ستارهشناسی بلد شدم
منظومهای برابر چشمم گشوده شد
آنشب که از کنار تو آرام رد شدم
گم بودم از نگاه تمام ستارگان
تا اینکه با دو چشم سیاهت رصد شدم
دیدم تو را در آینه و مثل آینه
من هم دچار -از تو چه پنهان؟- حسد شدم
شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق
در عمق چشمهای تو حبس ابد شدم
شاعر شدم، همان کسی که تو را خوب میسرود
مثل کسی که مثل خودش میشود شدم
«محمّد سلمانی»