https://www.youtube.com/watch?v=tnfxiSKoMv4
با واژه، واژهی این شعر دلام پر میکشد به کوچههای کودکی. دلام عیدی میخواهد، بهانهی بوی دستهای حنابستهی مادربزرگ را میگیرد. بیتاب میشود و مرا هم بیتاب میکند.
خاطرهها هجوم میآورند: آرامش آغوش پدربزرگ که امنترین گوشهی دنیا بود، چشمان آرام ولی همیشه نگران مادر در آینهای که نمیدانم کدام سین هفتسینمان بود، لباس نو، آجیل، سمنو، یک طایفه فامیل و یاد بابا…
دلم ایران را میخواهد.
تو را هم دلتنگ است.