همان چشمهایی که با سکوتشان آنقدر حرف دارند برای گفتن که اگر تمام شب هم نگاهشان کنی تمام نمیشود. برای شیطنتهای معصوم آن تیلههای سبز دلم تنگ شده است. من به بچگیهای او سفر کردم، از همان جایی که او شروع شده و بسیار دانستم از آن دل کوچک شیشهای که به دستان من سپرده است. آنجا که ردپای کودکیاش را جا گذاشته بود مهربان من. دلم برای یک جفت چشم تنگ شده است…
دستهها