«باز میگردم؛ همیشه باز میگردم.
مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایانِ پایانها فرو نمیروم.
مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی، من مردِ خداحافظیِ همیشهگی نیستم.
باز میگردم؛ همیشه باز میگردم.
هلیا، خشمِ زمانِ من بر من، مرا منهدم نمیکند. من روحِ جاریِ این خاکم.
من روانِ دائمِ یک دوست داشتن هستم.» – نادر ابراهیمی
آخیش! بالاخره بیرون اومدم از اون چرخهی لعنتی تکرار روزهام. آخر پیداش کردم (خودم رو میگم!)، بیچاره یه جایی اون ته دلم، پشت یه دریای خون نشسته بود و ماتش برده بود به یه نقطه که هیچی نبود. شوکِ اینروزها باعث شده به خودش بیاد. پا شه و دلاش رو به دریا بزنه و زودتر به دادم برسه که از این خرابتر نشم.
تا بعد…
2 دیدگاه دربارهٔ «بازگشت»
سلام علی جون
منم همیشه سایتتو میبینم،مثه همیشه مثه مریم احساساتت پاک و پر از صفاست.قربانت
چاکر دادا اشکان گل 🙂