از چهاردهسالگی ماشین میروندم و لحظهشماری میکردم که هجده سالم بشه و گواهینامهام رو بگیرم. هیفده سال و خوردهای بودم که شایع شد قراره شکل گواهینامهها عوض شه! گفتم من که نگرفتم، میمونم تا جدیدش رو بگیرم. سرت رو درد نیارم گواهینامهی جدید که نیومد هیچ، چند سال هم از اون جریان گذشت و شدم بیست، بیست و پنج، سی و… حالا دیگه روم نمیشد برم با هیجده سالهها امتحان بدم، آخه راستش رو بخوای، وقفه که توی کارم میافته، شروع دوباره برام از شروع ابتدایی سختتره.
حالا حکایت این وبلاگه. موندم چطور دوباره شروع کنم به نوشتن… اما خدا رو شکر انگار میشه، یعنی باید بشه. آخه اگه هیچ کاری رو نمیشد دوباره شروع کرد که هنوز همهمون توی غار زندگی میکردیم!
دستهها
3 دیدگاه دربارهٔ «آغاز دوباره»
سلام علی جان- خوشحالم می بینمت- پیروز باشی
من هم خوشحالم که اینجایی 😉
امروز ۱۲خرداده و این نوشته تاریخش ۸ خرداد !
4روزه داری به آغاز دوباره فکر میکنی؟
بسه دیگه…