با همهی بی سر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی توفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
(محمّدعلی بهمنی)
آخ که اگه این کتابهای حافظ و محمّدعلی بهمنی و نادر ابراهیمی و… نبودن، دق میکردم. به قول دوستام نمیدونم با اینهمه علاقه به شعر و هنر و ادبیات چطور شد که افتادم توی وادی کامپیوتر!
امّا پشیمون که نیستم هیچ، کلی هم خوشحالم، آخه الان از هردو لذت میبرم. مثلاً همینکه میتونم شعر و متن و تفکراتی رو که باهاشون زندگی میکنم، با استفاده از کامپیوتر برای تو عزیز هم بازگو کنم برام یه دنیا ارزش داره. تو چی فکر میکنی؟
یک پاسخ به «ادبیّات و رایانه!»
جای تعجبی نداره دوست من… من هم مثل شما هستم. این تأثیر آتش عشق است که به دامانمان افتاده است… میخواستیم عاشق شویم، اما نمیدانیم چرا شاعر و عاشقِ شاعری شدیم… اشکالی نداره…