دسته‌ها
ادبيّات و هنر

برای عاشقی دیره

یه ترانه‌ی قشنگ از شهاب تیام به اسم «تقدیر» از آلبوم «ضربان»:

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

رفتن (از نهال حیدری)

باران را بهانه کردم،
بند آمد

برف را بهانه کردم،
آب شد

گم شدن کفش‌هایت را بهانه کردم،
پیدا شد

اصلاً چرا می‌خواهی بروی!؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رفتی و نماندی
ای کاش در دل نیز چنین بودی!

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

دلتنگی

انگار پای ثانیه‌ها لنگ می‌شود
وقتی دلی برای دلی تنگ می‌شود…

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

احساسِ رقابت

از کتاب «بار دیگر، شهری که دوست می‌داشتم» نوشته‌ی نادر ابراهیمی:
هلیا! احساسِ رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن‌که دو انگشت بر او باشد، انگشت بر می‌دارم. رقیب، یک آزمایش‌گرِ حقیر بیش‌تر نیست. بگذار آن‌چه از دست رفتنی‌ست، از دست برود. تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید. من این‌را بارها تکرار کرده‌ام هلیا! و چیزی نیست که من از آن با تو سخن نگفته باشم. چیزی نیست که بر کنار مانده باشد…

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

قاصدک!

از «مهدی اخوان ثالث»:
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش‌خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی‌ثمر می‌گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری – باری
برو آن‌جا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آن‌جا که تو را منتظرند.
قاصدک! در دل من،
همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطن خویش غریب.
قاصدِ تجربه‌های همه تلخ،
بادلم می‌گوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.

قاصدک!
هان، ولی… آخر… ای‌وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی کجا رفتی؟ آی…
راستی آیا، جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترِ گرمی، جایی؟
در اجاقی – طمعِ شعله نمی‌بندم – خُردَک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند.

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

دو سخن از دو بزرگ

«از شیطان پوزش می طلبیم، نباید فراموش کنیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیده ایم؛ تمام کتاب‌ها را خدا نوشته است!»
– ساموئل باتلر

«مشکل این دنیا این است که احمق همیشه مطمئن است و باهوش پر از شک.»
– برتراند راسل

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

گدایی

از نادر ابراهیمی:
تحمل تنهایی، از گدایی دوست داشتن آسان‌تر است!
تحمل اندوه، از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است!
سهل‌تر است که انسان بمیرد، تا آنکه بخواهد به تکدّیِ حیات برخیزد!
چه چیز، مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب میکند؟
مگر پوزش، فرزند فروتن انحراف نیست؟…

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

خوشبختی!

این‌هم «خوشبختی» شاهکار جدید احسان خواجه‌امیری:

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

یک مژه خفتن

امشب قلمم رو برداشتم تا به یاد اون‌روزها که می‌نوشتم، دو سه خطی تمرین کنم، اما نشد، آخه این‌جا مرکب‌هاش یه جورایی مصنوعیه. بوی دوده و صمغ و گلاب نداره، اصلاً بوی عشق نمی‌ده. تازه اگه مرکب خوب هم داشته باشی، قلم رو که دستت می‌گیری، اون‌قدر حرف برای گفتن و نوشتن داری که نمی‌دونی از کدومش و کجاش شروع کنی!

برای یه‌دل شدن می‌رم سراغ دفتر شعرم که از اون‌روزها برام مونده. بازش می‌کنم. تصمیم می‌گیرم هرچی که اومد، همون‌رو مشق کنم… می‌دونی کدوم شعر اومده؟ «یک مژه خفتن» از دکتر شفیعی کدکنی که شجریان توی کاست «مهتاب شبانگاه» اون‌رو چقدر قشنگ می‌خونه… حیف که کاستش رو ندارم؛ حیف…
خط که ننوشتم. حداقل شعرش رو این‌جا بنویسم شاید توهم خوشت اومد:

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان‌سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه‌ی دیوار
گامی زسر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو منِ سوخته در دامنِ شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ
چون غنچه‌ی پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن‌گوی، تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

دسته‌ها
ادبيّات و هنر

روزهای گرفتاری و رضا صادقی

این‌روزها خودم رو با این آهنگ (چقدر سخته از رضا صادقی) خفه کردم، ازش‌هم سیر نمی‌شم، اینجا می‌تونی گوشش کنی: