دسته‌ها
ادبيّات و هنر

امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش – ه. الف. سایه

در پاسخ آن‌هایی که می‌اندیشند خودکشی هم نوعی مبارزه است.

(شعرخوانی زیر از کنسرت «بال در بال» انتخاب شده است. این کنسرت در سال ۱۹۹۸ به مناسبت هفتادمین سال‌گرد تولد سایه، در شهر کلن آلمان اجرا شد.)

چه فکر می‌کنی؟
که بادبان شکسته
زورق به‌گل نشسته‌ای‌ست زندگی؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده، راه بسته‌ای‌ست زندگی؟‬

‫چه سهم‌ناک بود سیل حادثه
که هم‌چو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان زهم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب در کبود دره‌های آب غرق شد‬

‫هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی؟
چه ابر تیره‌ای گرفته سینه‌ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه‌روز هم
دل تو وا نمی‌شود‬

‫تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گام‌های ره‌گشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه‌ی وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه‌های توست‬

چه تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند‬

نگاه کن
هنوز آن بلند دور
آن سپیده، آن شکوفه‌زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز‬

چه فکر می‌کنی؟
جهان، چو آبگینه‌ی شکسته‌ای است
که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت
چنان نشسته کوه، در کمین دره‌های این غروب تنگ
که راه، بسته می‌نمایدت‬

زمان بی‌کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی‌ست این درنگِ درد و رنج‬

به‌سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند، رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!‬

از کتاب «تاسیان» – هوشنگ ابتهاج (سایه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *