چه بیتابانه میخواهمات
ای دوریات آزمون تلخ زندهبهگوری
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست
و فاصله
تجربهای بیهوده است.
بوی پیرهنات
اینجا
و اکنون
کوهها در فاصله
سردند
دست
در کوچه و بستر
حضور مأنوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن
یاس را
رج میزند
بی نجوای انگشتانات
فقط…
و جهان از هر سلامی خالیست
شانهات مُجابام میکند
در بستری که
عشق،
تشنهگیست
زلال شانههایت
همچنانام عطش میدهد
در بستری که
عشق،
مُجاباش کرده است
– احمد شاملو