دسته‌ها
روزنوشت

دو سه خط

دشوار می‌شود این روزهای دل‌تنگی وقتی که در چشمانت غصه می‌بینم، وقتی که بدانم که شبی را تا صبح نخوابیده باشی و من در کنارت نبوده‌ام. وقتی در پشت نقاب مردانه‌ای بغضت را جمع می‌کنی. وقتی دقایقی سکوت بین‌مان حرف می‌زند و تو می‌دانی که در کدامین لحظه من اندوه را در لبخندم پنهان کرده‌ام. وقتی که نمی‌گویم ولی می‌دانی و وقتی می‌دانم ولی نمی‌گویی. وقتی دلمان از غصه‌ی همدیگر می‌گیرد . وقتی از مرد کوری که می‌دید برایم گفتی و من از لطافت شاعرانه‌ی تو چشم هایم تر شد. می‌خواهم تمام شادی‌های دنیا را بیاورم تا با لبخندی روی لبانت جمع باشد تا همیشه. و آنگاه اندوه و تاریکی بدانند که نخواهند توانست ما را بیازارند حتی در روزهای سخت…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *