دسته‌ها
روزنوشت

برای روز ۱۲ها

و اکنون
این امروز است
دیروز رفت
در هاله ای از غبار و چشم خواب آلود
و فردا با جای پای سبز در راه است .
عشق من ! ای ارتعاش زمان بر پود نور

هیچ کس نمی تواند رودخانه دست هایت را٬
چشم هایت را٬
بر من ببندد
آنگاه که خواب آلوده اند .
آسمان
بال هایش را بر تو خواهد چید تا به بازوان َمَنت بسپارد .
و من به خاطر تو و دریا و آسمان و زمان
به خاطر پوست گندمی ات
و کلامت
آواز خواهم خواند .

دسته‌ها
روزنوشت

تـن تـو و من

red-rose-in-black-tea-cup

تـن تـو آهـنگی است
و تـن من کلمه ای است
که در آن می نـشیند
تا نـغمه ای در وجود آیـد
سروده ی که تـداوم را می تـپد
در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
و در سکـوتـت همه صداها
فـریـادی که بـودن را
تـجربـه می کـند.

دسته‌ها
روزنوشت

سادگی

عزیز من!
خوشبختی، نامه‌ای نیست که یکروز، نامه‌رسانی، زنگ در خانه‌ات را بزند و آن‌را به دست‌های منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکی است از یک تکه خمیر نرم شکل‌پذیر… به‌همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر…
خوشبختی را در چنان هاله‌ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ادراک‌ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم…
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است… بی پروا به تو می‌گویم که دوست داشتنی خالصانه، همیشگی، و رو به تزاید، دوست داشتنی‌ست بسیار دشوار — تا مرزهای ناممکن — اما من نسبت به تو، از پس این مهم دشوار، به آسانی بر آمده‌ام؛ چرا که خوبی تو، خوبی خالصانه، همیشگی و رو به تزایدی‌ست که امر دشوار را بر من آسان کرده است و جمیع مرزهای ناممکن را فرو ریخته.

دسته‌ها
روزنوشت

جاده

road

وقتی که می آیی، وقتی جاده را پشت سر می‌گذاری من و یک شاخه گل منتظرت هستیم. زودتر بیا…

دسته‌ها
روزنوشت

تصاویری که حرف می‌زنند

cats

موجوداتی که گاهی ما را در تعالی بشری پوشالیمان پشت سر می‌گذارند. در دنیای انسانی ما که درندگی فراتر از گرسنگی می‌درد و خودخواهی و دروغ به امتیازی بی‌بدیل برای ادامه‌ی حیات ارزیابی می‌شود، من عشق و محبت را گربه‌ای و نه انسانی می‌خواهم. من گربه‌ی مهربان خودم را می‌خواهم.

دسته‌ها
روزنوشت

فاصله‌ها

بسی دل‌تنگم مهربانم کمی غمگینم نازنینم. فاصله دردی است که در نوشتار نمی‌گنجد. چشم‌ها را غبارآلود می‌کند، دست‌ها را سست و قلم را لرزان. امروز که مرا این درد دو چندان است، از شاملو برایت می‌خوانم که فاصله تجربه‌یی بیهوده است و تو اینجایی.

دسته‌ها
روزنوشت

روزمرگی یعنی…

عشق ما دهکده‌یی است که هرگز به خواب نمی‌رود
نه به شبان و نه به روز
و جنبش و و شورِ حیات
یک دم در آن فرو نمی‌نشیند.

دسته‌ها
روزنوشت

جاودانگی

از این دنیا که در گذر است، با من و بی من، هزاران بار بیزارم. از تولدی که رنج را آغاز می کند، بیشتر از مرگی که می برد بیزارم.از آنها که کودکی ام را، آرامش ام را، از منی که با پای خودم نیامده بودم دزدیده اند بیزارم . نم نم باران روی گونه های من می چکد،آری اما غصه هایی هست که هیچ گاه شسته نمی شود دردهایی هست که تا آخرش با آدم می ماند. صورت هایی که تا همیشه جلوی چشمانت می خندند و آغوش هایی که بوی محبت شان تا ابد باقیست، حتی در آن روز که نباشند.اندک شمارهایی که آرام و بی صدا می روند و تو را در میان این همه رنج و درد تنها می گذارند و تنها این قصه جاودانه تکرار خواهد شد.

دسته‌ها
روزنوشت

باخت شیرین

عزیزم می‌خواهم طرفدار تیم محبوبت بمانی افتخار می‌کنم که بهترین‌ام حتا در میان هواداران تیم حریف باشد اما تیم محبوب‌اش را تشویق کند.
ولی امشب می‌دانی که دلم می‌خواهد کدام تیم برنده باشد 😀

دسته‌ها
روزنوشت

هفت سینی که چیده بودم

 

درست کنار سنبل نشسته بودی دلم برای فال گرفتنت تنگ بود…